English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5714 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
disfranchise U از حق رای یا انتخاب محروم کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
choiceless U محروم از حق انتخاب
radio button U شانه دایرهای کنر یک انتخاب که در هنگام انتخاب یک مزکز سیاه دارد.دگمههای رادیویی یک روش انتخاب از بین چند موضوع است و در هر زمان فقط یک دکمه رادیویی انتخاب میشود.
tree U روش سریع انتخاب که اطلاع اولین مرتب کردن در مرحله دوم استفاده میشود تا سرعت انتخاب بالا رود
excludes U محروم کردن
exclude U محروم کردن
devest U محروم کردن
abdicate U محروم کردن
bereave U محروم کردن
strip U محروم کردن از
depriving U محروم کردن
cut off U محروم کردن
dis- U محروم کردن
deprives U محروم کردن
deprive U محروم کردن
to cut off U محروم کردن
abdicating U محروم کردن
abdicates U محروم کردن
abdicated U محروم کردن
lock out U تحریم کردن مستخدمین رااز مزایای استخدامی محروم کردن
rattening U محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
To tantalize someone . To keep someoneguessing . U دل کسی را آب کردن (سردواندن ،امیدوار وسپس محروم کردن )
disbarment U محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
disinheriting U از ارث محروم کردن
disinherit U از ارث محروم کردن
dispossess U محروم کردن دورکردن
cut off with a shilling از ارث محروم کردن
disinherits U از ارث محروم کردن
dispossessed U محروم کردن دورکردن
dispossessed U از تصرف محروم کردن
dispossesses U محروم کردن دورکردن
dispossesses U از تصرف محروم کردن
dispossessing U محروم کردن دورکردن
dispossessing U از تصرف محروم کردن
unvoice U محروم از صدا کردن
dispossess U از تصرف محروم کردن
unsight U از دیدن محروم کردن
disendow U از عطیه محروم کردن نبخشیدن
ostracize U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracized U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracises U از حقوق اجتماعی محروم کردن
unseat U محروم کردن نماینده از کرسی
ostracised U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracizes U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracising U از حقوق اجتماعی محروم کردن
attaint U مقصر دانستن محروم کردن
mayhen U ازوسیله دفاع محروم کردن
unsex U از خواص جنسی محروم کردن
ostracism U محروم کردن از حقوق اجتماعی
To cut somebody out of a wI'll. U کسی را از ارث محروم کردن
unseating U محروم کردن نماینده از کرسی
deprive the heirs of inheritance U وراث را از ارث محروم کردن
ostracizing U از حقوق اجتماعی محروم کردن
disestablishes U کلیسا را از ازادی محروم کردن
unseated U محروم کردن نماینده از کرسی
disbar U از شغل وکالت محروم کردن
unseats U محروم کردن نماینده از کرسی
disestablished U کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablishing U کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablish U کلیسا را از ازادی محروم کردن
target selector U دوربین انتخاب هدف دوربینی که مخصوص انتخاب هدفها به وسیله توپ است
ostracising U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracises U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracize U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracized U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
declass U کسی راازطبقه اجتماعی محروم کردن
ostracizing U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizes U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracised U ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
dispossessing U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessed U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossess U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossesses U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
disincorporate U ازامتیازات اصنافی یاشخصیت حقوقی محروم کردن
tantalized U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalizes U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalises U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalize U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalised U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
disappoint U ناکام کردن محروم کردن
divested U محروم کردن عاری کردن
evacuating U ترک کردن محروم کردن
evacuates U ترک کردن محروم کردن
foreclosed U محروم کردن سلب کردن
foreclose U محروم کردن سلب کردن
cut off U قطع کردن محروم کردن
evacuate U ترک کردن محروم کردن
depriving U محروم کردن معزول کردن
forecloses U محروم کردن سلب کردن
deprives U محروم کردن معزول کردن
divests U محروم کردن عاری کردن
evacuated U ترک کردن محروم کردن
foreclosing U محروم کردن سلب کردن
divesting U محروم کردن عاری کردن
divest U محروم کردن عاری کردن
geld U بی تخمدان کردن محروم کردن
disappoints U ناکام کردن محروم کردن
deprive U محروم کردن معزول کردن
curtails U محروم کردن قطع کردن
interdict U قدغن کردن محروم کردن
curtail U محروم کردن قطع کردن
curtailed U محروم کردن قطع کردن
curtailing U محروم کردن قطع کردن
theft U بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
thefts U بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
denationalised U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalize U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizes U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalises U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalising U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalized U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizing U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
sophistication U نوع انتخاب سریع که اطلاعات مرحله اول مرتب سازی در مرحله دوم به کار می رود تا سرعت انتخاب را افزایش دهد
ineligibility U عدم قابلیت برای انتخاب شدن محرومیت از انتخاب شدن غیرقابل قبول
dialed U انتخاب کردن
opt U انتخاب کردن
choose U انتخاب کردن
chooses U انتخاب کردن
dialled U انتخاب کردن
opted U انتخاب کردن
choosing U انتخاب کردن
selects U انتخاب کردن
selected U انتخاب کردن
select U انتخاب کردن
mischoose U بد انتخاب کردن
pitch upon U انتخاب کردن
dials U انتخاب کردن
to have one's pick U انتخاب کردن
sifted U انتخاب کردن
sifts U انتخاب کردن
single U انتخاب کردن
elect U انتخاب کردن
electing U انتخاب کردن
elects U انتخاب کردن
pick out <idiom> U انتخاب کردن
sift U انتخاب کردن
to make a choice of U انتخاب کردن
screens U انتخاب کردن
screening, screenings U انتخاب کردن
screened U انتخاب کردن
screen U انتخاب کردن
opts U انتخاب کردن
opting U انتخاب کردن
dial U انتخاب کردن
designating U انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designates U انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designate U انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
reelect U تجدید انتخاب کردن
preselect U قبلا انتخاب کردن
preselect U انتخاب کردن مقدماتی
pick out U انتخاب کردن دریافتن
destine U قبلا انتخاب کردن
chap U انتخاب کردن شکاف دادن
elects U انتخاب کردن برگزیده منتخب
electing U انتخاب کردن برگزیده منتخب
wale U تیر افقی انتخاب کردن
to pitch upon something U چیزی را برگزیدن یا انتخاب کردن
elect U انتخاب کردن برگزیده منتخب
to ballot for U بارای پنهان انتخاب کردن
coopt U انتخاب کردن ودر میان خوداوردن
checks U جعبه کوچک با یک ضربدر در آن در صورتی که عمل انتخاب شود و خالی در صورتی که عمل انتخاب نشود
checked U جعبه کوچک با یک ضربدر در آن در صورتی که عمل انتخاب شود و خالی در صورتی که عمل انتخاب نشود
check U جعبه کوچک با یک ضربدر در آن در صورتی که عمل انتخاب شود و خالی در صورتی که عمل انتخاب نشود
despatching U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatched U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatches U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatch U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatches U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatched U انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
indexing U استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
selects U جدا کردن انتخاب کردن
select U جدا کردن انتخاب کردن
selected U جدا کردن انتخاب کردن
to run in U گرفتار کردن انتخاب کردن
menu item U یک انتخاب در فهرست انتخاب
audio U ال می پرسد. شخص تماس گرفته با انتخاب کردن شمارهای در تلفن به او جواب میدهد
clicks U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicked U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
click U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
disadvantaged U محروم
deprived U محروم
cold turkey U محروم
bereaved U محروم
blighted U محروم
sans U محروم از
to be defected U محروم شدن
lower class U طبقه محروم
exclusion U محروم سازی
disinherited U محروم ازارث
underclass U طبقه محروم
subclass U طبقه محروم
have not nations U ملل محروم
underclass U طبقهی محروم
disadvantaged children U کودکان محروم
excludable U محروم کردنی
deprivable U محروم کردنی
autos U توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
auto U توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
inalienable U محروم نشدنی لایتجزا
unhouseled U محروم از عشاء ربانی
estopel U امرخاصی محروم شود
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1the selected wells are 5 boreholes only, and desired samples quantity is 150-200 kg
1pedal pamping
1 In last fit, DOS starts at high addresses and works downward
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com